Quantcast
Channel: صفحه ۱۴ - روزنامه جهان صنعت
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1710

14

$
0
0

واکاوی یک ماجرای واقعی: زندگی با کابوس سقط جنین

سپیده رادفر- عوامل بسیاری دست به دست هم می‌دهند تا عملی غیرقانونی از جمله سقط جنین صورت بگیرد. کارشناسان، مشکلات اقتصادی، فراهم نبودن تسهیلات موثر برای ازدواج، تفاوت‌های فرهنگی و حتی چارچوب‌های سست اخلاق در خانواده‌ها و نداشتن آگاهی کافی نسبت به پیشگیری‌ها را از جمله عوامل مهم ورود یک طفل ناخواسته می‌دانند؛ طفلی که به خاطر اشتباه دو نفر پیش از آنکه هویتی یابد محکوم به مرگ است. ماجرایی که در زیر می‌خوانید داستان واقعی زندگی دختری 25 ساله است که با وجود تحصیلات دانشگاهی به دلیل پاره‌ای مشکلات که خود شرح می‌دهد ناچار به سقط جنین می‌شود. گفتنی است با گذشت یک‌سال از تجربه سختی که داشته او هنوز در شرایط بد روحی به سر می‌برد.
طبق معمول هر روز صبح خود را به مترو رساندم تا به محل کار خویش بروم. به محض ورود به ایستگاه سوار اولین قطار شدم و به سرعت خودم را به اولین صندلی خالی رساندم و کنار دختر جوانی نشستم. همین‌طور که در فکر انجام کارهای روزانه‌ام بودم دخترک صندلی کناری‌ام توجه مرا به خود جلب کرد. دخترک حدود 25 سال داشت و در حال آراستن خود بود و در یک لحظه دو دستش را به طرفین سرش فشرد و سر را به زانوها نزدیک و شروع به گریه کردن کرد. زمانی که سرش را بلند کرد صورتش مثل یک بوم نقاشی که تمامی شب تا صبح زیر باران مانده بود هفت‌رنگ بود.
دستمال کاغذی را که در جیب داشتم به او دادم و او نیز در حالی که زیرچشمی به من نگاه می‌کرد دستمال را از من گرفت و تشکر کرد. من که حسابی کنجکاو شده بودم پس از اینکه کمی آرام شد از او پرسیدم خانم مشکلی پیش آمده؟ دخترک گفت خانم نقلش طولانی است و من از او خواستم که اگر صلاح می‌داند من با کمال میل می‌توانم صحبت‌هایش را بشنوم و او شروع کرد.
من لیلا هستم. در خانواده پرجمعیتی زندگی می‌کنم که به جهت اختلاف عقیده با پدر و مادرم آنها مرتبا مرا تحت فشار قرار می‌دهند. با توجه به وجود اختلاف سنی موجود میان من و پدر و مادرم می‌توان به وضوح شکاف بین دو نسل را در ارتباط من و آنها مشاهده کرد. من سه خواهر و یک برادر دارم که دو خواهر و یک برادرم فوق‌العاده سنتی و من و یک خواهر دیگرم فوق‌العاده متجدد.
لیلا می‌گفت: جدال بین سنت و مدرنیته را می‌توان در یک نگاه در خانواده من به راحتی دید. آنها هر لحظه با انتقاد از عملکردهای من و خواهر کوچک‌ترم و تحسین از دو خواهر دیگر و برادرم خانه را تبدیل به جهنم کرده بودند و من و خواهر کوچک‌ترم (لعیا) که از تبعیض‌های رفتاری پدر و مادرمان و بعضا یارکشی‌های آنان علیه ما به ستوه آمده بودیم سعی می‌کردیم که بیشتر اوقات روز را در خارج از منزل سپری کنیم و به بهانه‌های مختلف از قبیل کلاس‌های ورزشی و کتابخانه از فضای خانه دور باشیم.
لیلا ادامه داد: داستان از اینجا شروع شد که روزی که با عجله به سمت دانشگاه می‌رفتم خودرویی جلوی پای من توقف کرد پس از اینکه مقصد را از من پرسید فهمیدم که هم‌مسیر هستیم و من سوار آن ماشین شدم. در طول مسیر راننده شروع به صحبت کرد و گفت که نامش مرتضی است و معمولا این ساعت از روز از این راه می‌گذرد و در صورت تمایل می‌تواند او را نیز به مقصد برساند و همچنین کارت ویزیتش را که حاکی از این بود که او در یک مشاور املاک مشغول به کار است به من داد و از من خواست که به‌عنوان یک هم‌صحبت با او همراه شوم. چند روز گذشت و شاید یک ماه شد که ما هر روز همدیگر را در همان محل و جاهای دیگر ملاقات می‌کردیم. او پسری فوق‌العاده بااحساس و خوش‌ذوق به نظر می‌رسید. روزی دو یا سه بار تلفنی از من احوالپرسی می‌کرد، برایم گاه و بی‌گاه هدیه می‌خرید و به من ابراز علاقه شدید می‌کرد. در کنار او من می‌توانستم خود واقعی‌ام باشم و عقایدم را آزادانه با او در میان بگذارم. گاهی احساس می‌کردم که بیشتر از هر کسی در زندگی مرا درک می‌کند و این مساله احساس خوبی به من می‌داد مضاف بر اینکه خانواده مرتضی شباهت زیادی به خانواده من داشت و خود او نیز درست مثل من مخالف عقاید آنها بود.
خلاصه یک روز مرتضی از من خواست که به منزلش بروم. او در تهران تنها زندگی می‌کرد و خانواده‌اش در شهر دیگری سکونت داشتند. پس از اصرار به من مبنی بر رفتن به خانه‌اش و ممانعت از طرف من او از من خواست که به‌عنوان یک دوست در منزلش برایش غذای خانگی درست کنم و گفت که از خوردن غذاهای رستورانی خسته شده است. لیلا ادامه داد: با شنیدن این صحبت‌های مرتضی از طرفی دلم برایش سوخت و از طرفی هم نمی‌توانستم به او اعتماد کنم. یک روز بالاخره دلم را به دریا زدم و به منزل مرتضی رفتم. به محض رسیدن به خانه‌اش به سمت آشپزخانه رفتم تا غذایی برایش بپزم که او با بیان اینکه تو در اینجا مهمان هستی و این‌بار چون بار اول است که می‌آیی باید غذا از رستوران تهیه کند مرا از این کار بازداشت.
لیلا می‌گفت: هر وقت به خاطره آن روز فکر می‌کنم بیشتر از خودم متنفر می‌شوم. ای‌کاش که پاهایم می‌شکست و هیچ‌وقت به خانه او نمی‌رفتم اما او کم‌کم مرا با این حرف‌ها که همسرش خواهم شد آرام می‌کرد و این رفت‌وآمدها ادامه یافت تا اینکه یک‌روز پس از اینکه مرتضی مرا به خانه رساند حس عجیبی داشتم که ترکیبی از عشق و پشیمانی بود و واقعا نمی‌فهمیدم که کدام یک غالب بود.
از فردای آن روز حالت‌های عجیب و غریبی به سراغم آمد از قبیل ایجاد لکه‌ها و جوش‌های درشت، حالت تهوع، سرگیجه و دلشوره‌های ناگهانی که امانم را بریده بودند.
با مرتضی تماس گرفتم و حالاتم را برایش توضیح دادم. او گفت که دچار بیماری آلرژی فصلی شده‌ام. مادرم نیز که این حالات مرا می‌دید تند و تند برایم از خود تجویز خوراکی‌ها و نوشیدنی‌های گیاهی مثل خاکشیر، دوغ و... را می‌کرد. دو، سه هفته‌ای اوضاع به همین منوال گذشت و من هر روز حالاتم تشدید می‌شد و بدتر و بدتر می‌شدم بالاخره یک روز پس از مراجعه به پزشک در کمال ناباوری پس از انجام یکسری آزمایشات متوجه شدم که باردار شده‌ام. باور نمی‌شد در یک لحظه تمام اتفاقات بدی را که در پس این ماجرا بود با خود مرور کردم. خدایا اگر پدر و مادرم از این اتفاق مطلع شوند چه عکس‌العملی از خود نشان می‌دهند؟ چطور می‌توانم از شر این بچه ناخواسته خلاص شوم و عوارض احتمالی این کار چیست؟ این اتفاق ناگوار را اولین بار برای چه کسی می‌توانم بازگو کنم یا به چه کسی می‌توانم اعتماد کنم؟ این سوالات و هزاران سوال دیگر مثل خوره با جانم افتاده بودند و لحظه‌ای راحتم نمی‌گذاشتند.
لیلا ادامه داد: به مرتضی تلفن کردم و او را از ماجرا آگاه کردم. عکس‌العمل سرد و بی‌تفاوت او اوضاع روحی مرا بیشتر به هم ریخت. او به من گفت که در اسرع‌وقت مکانی را پیدا می‌کند که از شر این مهمان ناخوانده خلاص شوند و افزود که در خانواده‌های من و او این مساله مانند تابو است و نباید بگذاریم که این مساله موجب آبروریزی شود. من که این‌بار مستاصل‌تر از همیشه بودم از طرفی ترس از ریختن آبرویم و از طرف دیگر غمگین از اینکه مرتضی به همین راحتی از کنار این مساله به این پراهمیتی می‌گذشت و البته شاید هم باید این اتفاق می‌افتاد چون او نیز به قول خانواده‌ام مثل من «وصله ناجور» بود و پذیرش مرتضی توسط خانواده‌ام به‌عنوان «داماد» امری محال به نظر می‌رسید اما متاسفانه مرتضی هیچ تلاشی در این زمینه نکرد. از طرف دیگر بدترین اتفاقی که می‌توانست بیفتد باخبر شدن خانواده‌هایمان از این وضعیت بود که معلوم نبود چه اتفاقی حداقل برای من می‌افتد.
لیلا با سردی ادامه داد: پس از گذشت پنج روز عصر روز یکشنبه مرتضی به من تلفن کرد و گفت ساعت هشت صبح روز سه‌شنبه با یک خانم همراه به آدرسی که می‌گوید برای سقط جنین بروم.
من هم به ناچار با دوست صمیمی خودم تماس گرفتم و از او خواهش کردم که مرا همراهی کند. او که کاملا متعجب و گیج شده بود درخواست مرا پذیرفت.تمام دوشنبه‌شب تا صبح را در تختخوابم بیدار بودم و کابوس می‌دیدم. تا صبح روز سه‌شنبه ساعت هفت صبح در حالی که قطرات باران آن روز پاییزی هم انگار به حال من می‌گریستند در حالی که عرق سرد روی پیشانی‌ام نقش بسته و دست و پایم به لرزه افتاده بود تمام طول راه به اتفاقاتی که در این چند مدت افتاده بود فکر می‌کردم و دلم به حال خودم می‌سوخت.
مرتضی و دوستم شیوا را در همان ساعت مقابل مطب ملاقات کردم و هر سه به داخل مطبی در یکی از خیابان‌های غرب تهران رفتیم.
در بدو ورود خانمی حدودا 45 ساله با پوششی کاملا سفید آزمایشم را مطالبه کرد و از مرتضی خواست که پس از تحویل مبلغ 500 هزار تومان به عنوان دستمزد مکان را ترک کند و من و شیوا را به یکی از اتاق‌ها راهنمایی کرد که در آنجا یک تختخواب سفید و تمام لوازم جراحی به چشم می‌خورد.لیلا می‌گفت: امیدوارم که هیچ‌کس این اتفاق ناگوار را تجربه نکند. وی همچنین افزود: حتی از به یاد آوردن عذاب‌های آن روز هم لرزه بر اندامم می‌افتد. خانم دیگری در آن مرکز بود که احتمالا پزشک بود و 35 ساله به نظر می‌رسید و از من خواست که بر اعصاب خود مسلط باشم و به او اعتماد کرده و امور را به او واگذار کنم و از دوستم شیوا هم خواست که دستان مرا محکم بگیرد که شیوا نیز چنین کرد. پس از اتمام کار جراحی من با کمک شیوا و به سختی از روی تخت برخاستم. در شرایطی که لباس‌هایم از عرق تر و صدایم از جیغ و فغان گرفته بود با قدم‌هایی آهسته در حالی که تقریبا تمام وزنم را روی شیوا انداخته بودم به سمت ماشین مرتضی که جلوی درب درمانگاه پارک بود رفتیم. مرتضی که رنگ و روی پریده مرا دید از شیوا خواست که من را به منزل خودمان ببرد و شیوا نیز چنین کرد. او در ادامه آه بلندی کشید و گفت: هیچ‌وقت یادم نمی‌رود که در آن روز با وجود مصرف داروهای آرام‌بخش و مسکن‌های قوی بارها از شدت درد از هوش رفتم و دوباره به هوش آمدم و آن سه‌شنبه سیاه برایم به اندازه چند سال طولانی بود. بعدازظهر آن روز به منزل رفتم و به خانواده گفتم که موقع رد شدن از عرض خیابان با یک موتورسوار تصادف کرده‌ام و او فرار کرده است چون مجبور بودم حداقل سه، چهار روز استراحت مطلق کنم.
از فردای آن روز من که سراسر وجودم مملو از نفرت نسبت به مرتضی بود لحظه به لحظه منتظر کوچک‌ترین تماس، دلجویی یا حتی پیام تلفنی از او بودم اما در کمال ناباوری پس از گذشت چهار روز که تقریبا دوران نقاهت پس از جراحی را پشت‌سر گذاشته بودم به مرتضی تلفن کردم. زبانم از شنیدن حرف‌هایش بند آمد. لیلا ادامه داد: مرتضی می‌گفت طی این مدت سعی کرده که مرا فراموش کند و اصلا آشنایی ما از ابتدا اشتباه بوده و او به خاطر این اتفاق خود را نمی‌بخشد و او گفته که احساس عذاب وجدان می‌کند.
لیلا می‌گفت: من که از طرفی حرف‌های مرتضی را باور نمی‌کردم و از طرفی هم از خشم لبریز بودم نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم مرتضی را از تصمیمش منصرف کنم. در حالی که پشت خط تلفن از شدت گریه هق‌هق می‌کردم به او روزهای خوش این ارتباط را یادآوری می‌کردم و لحظات شیرین قرارهایمان را که هیچ‌کدام حاضر نبودیم با هیچ چیز ارزشمند دیگری در این دنیا عوضشان کنیم و همچنین تفاهمی که او همیشه ناشی از شباهت‌های فرهنگی‌مان می‌دانست و خیلی مسایل دیگر که من هرچه بیشتر می‌گفتم انگار مرتضی را از من دورتر و دورتر می‌کرد. لیلا حالات خود را در آن روز این چنین به تصویر کشید:
صحبت‌هایم با مرتضی مثل کوبیدن آب در هاون بود و هرچه بیشتر بر ماندن در این رابطه اصرار می‌کردم او از من دورتر و دورتر می‌شد. باورش برایم سخت بود او که می‌گفت من تو را با هیچ زنی در دنیا عوض نمی‌کنم الان اینقدر سرد و بی‌احساس با من صحبت می‌کند.
ناگاه بر خود مسلط شدم و احساس کردم تنها چیزی که برایم مانده ته‌مانده غرورم است که با دست خود در حال لگدمال کردن آن هستم.
به مرتضی گفتم من نیز از او تبعیت می‌کنم و اجازه نمی‌دهم این رابطه بی‌فرجام بیشتر از این به روح و جسمم صدمه وارد کند و درصدد هستم که برای همیشه لکه ننگ این رابطه شوم را از زندگی‌ام پاک کنم و برای همیشه با او خداحافظی کرده و همه رویدادهای ارتباطمان را به زباله‌دان تاریخ می‌سپارم.
لیلا در ادامه گفت: بعد از این جریانات من تحت نظر یک روانشناس هستم و با کمک او تصمیم به تغییر رویه زندگی‌ام دارم که امیدوارم با کمک خدا آرامش از دست رفته‌ام را بازگردانم. با اعلام ایستگاه پایانی قطار، من و لیلا و عده‌ای دیگر از مترو پیاده شدیم و من غرق در این افکار که روزانه چند نفر از این دختران ناامید در جامعه در اوج بی‌اعتمادی به مردان به زندگی خویش ادامه می‌دهند. البته واضح است که مشکلات کلانشهرها گاه به قدر وسعت آنهاست و در بسیاری موارد فقدان راهکارهای قانونی برای حمایت از زنان آسیب‌دیده اجتماع به چشم می‌خورد که در این میان بعضا خلاءهای قانونی و نقصان فرهنگی جامعه ضربات آخر را به این زنان وارد می‌کند که این خود دردی است تکراری و بی‌درمان.

 

دبیر انجمن متخصصین زنان و مامایی: 98 درصد سقط‌ جنین‌های غیرقانونی در کشورهای توسعه‌یافته است
درخصوص اخبار منتشر شده درباره سقط‌های غیرقانونی در کشور از دکتر نسیم سنجری، جراح و متخصص بیماری‌های زنان و مامایی... دبیر انجمن متخصصین زنان و مامایی ایران خواستیم تا به آمار، علل، قوانین، عوارض و بسیاری دیگر از این مسایل پاسخ دهند و انتظار می‌رفت ایشان در سمت دبیر انجمن و کسی که از نزدیک شاهد بسیاری مسایل زنان در این ارتباط است سخن بگویند اما چنان که در ذیل خواهید خواند، سنجری ترجیح داده است فقط به لحاظ پزشکی به مساله نگاه کند که البته از این حیث نیز خواندن این گفت‌وگو خالی از لطف نیست.
منظور از سقط جنین چیست و چه علت‌هایی برای سقط یک جنین وجود دارد؟   
سقط به خروج جنین قبل از اینکه حیات داشته باشد اطلاق می‌شود. از نظر پزشکی به دفع محصولات بارداری قبل از 20 هفته بارداری سقط می‌گویند. سقط ممکن است به‌طور خودبه‌خود ایجاد شود (سقط خودبه‌خود) یا به واسطه مداخلات ایجاد شود (سقط القایی).
اغلب سقط‌های خودبه‌خود به خاطر اختلالات ژنتیک ایجاد شده حین تشکیل سلول تخم روی می‌دهند. این سقط‌ها غالبا در سه ماه اول بارداری رخ می‌دهند، معمولا تکرارشونده نیستند و نباید باعث نگرانی شوند. در صورت مصرف سیگار در مادر و با افزایش سن مادر احتمال سقط خودبه‌خود افزایش می‌یابد. سایر علل سقط را می‌توان به علل مادری (مثل اختلالات ساختمانی رحم یا بیماری‌های مادر) و علل جنینی(مثل نقص‌های مادرزادی) طبقه‌بندی کرد.
سقط‌های القایی به سقط‌هایی گفته می‌شود که به واسطه مداخلات دارویی (قرص‌ها، آمپول‌ها، مواد شیمیایی و گیاهان) یا مداخلات با ابزار (مثلا کورتاژ) ایجاد می‌شوند. سقط‌های القایی ممکن است از طرق قانونی و با رعایت اصول بهداشتی (سقط ایمن) انجام شود یا در پاره‌ای اوقات به‌طور غیرقانونی (سقط غیرایمن) انجام شود.
در چه مواردی سقط جنین به صورت قانونی انجام می‌شود؟
مواردی وجود دارد که به علت بیماری‌های مادری یا جنینی به‌طور قانونی اجازه ختم بارداری به مادر داده می‌شود مثلا برخی از بیماری‌های شدید قلبی و تنفسی هستند که به خاطر تغییرات طبیعی بدن خانم‌ها در حاملگی تشدید می‌شوند و حتی ممکن است منجر به مرگ زن حامله شوند درحالی که در شرایط غیرحاملگی می‌توانند قابل کنترل باشند. این موارد با درخواست مادر توسط پزشک معالج به سازمان پزشکی قانونی کشور جهت کسب مجوز برای ختم حاملگی ارجاع می‌شوند و بعد از بررسی و کسب مجوز، ختم بارداری در مراکزی که امکانات لازمه را دارند انجام می‌شود.
موارد جنینی که اجازه ختم بارداری به‌طور قانونی دارند شامل بیماری‌هایی است که یا با حیات منافات داشته یا با نقص‌ها یا ناتوانی‌های جدی در کودک همراه هستند به‌طوری که برای نگهداری از وی والدین دچار مشکل جدی می‌شوند. دو بیماری نسبتا شایع و قابل شناسایی قبل از تولد شامل تالاسمی ماژور و سندروم داون (منگولیسم) از این گروه هستند. باید توجه داشت که برای انجام سقط‌های قانونی تنها تا هفته 19 بارداری فرصت است لذا بعد از انجام تست‌های سلامت جنین یا سونوگرافی باید نتایج را بلافاصله به اطلاع پزشک معالج برسانیم. در صورت تایید وجود بیماری جدی در جنین با آزمایشات تکمیلی‌تر و اخذ مجوز سقط درمانی از سازمان پزشکی قانونی خانم حامله می‌تواند در مراکز مجهز و با استفاده از روش‌های علمی ختم حاملگی داشته باشد.
سقط‌های غیرقانونی
تخمین زده می‌شود سالانه 20 میلیون سقط غیرقانونی در جهان انجام می‌شود که 98 درصد آنها در کشورهای در حال توسعه هستند. موارد سقط‌های غیرقانونی معمولا توسط افراد کم‌تبحر با روش‌های غیراستاندارد و در محیط‌های غیربهداشتی و بدون تجهیزات کافی انجام می‌گیرد. بنابراین یکی از دلایل مهم عوارض جدی مادری و حتی مرگ و میر مادری است. یکی از هر چهار خانم که سقط غیرقانونی انجام می‌دهد دچار عوارض جدی می‌شود. بعضی از این عوارض شامل خونریزی، عفونت، صدمه جدی به رحم یا سایر ارگان‌ها، تخلیه ناکامل، نارسایی کلیه و حتی مرگ است. هر چه تجربه عامل سقط کمتر باشد، از روش نامناسب‌تری استفاده کند، بهداشت محل انجام سقط پایین‌تر باشد، سن حاملگی بالاتر باشد و مراقبت بعد از سقط کمتر باشد عوارض بالاتر است. یکی از عوارض بسیار مهم دیگر لطمه عاطفی و روحی است. بعد از انجام این عمل بسیاری از احساس گناه رنج می‌برند و برخی از احتمال ایجاد ناباروری بعدی می‌ترسند.
به نظر شما علل سقط غیرقانونی جنین چیست؟
اکثر کسانی که قصد انجام سقط‌های غیرقانونی را دارند اطلاعات کافی در مورد روش‌های پیشگیری ندارند. بسیاری از آنها یا از هیچ روش پیشگیری از بارداری استفاده نکرده یا از روش‌های با درصد شکست بالا مثل روش تقویمی یا طبیعی استفاده کرده‌اند چراکه برای روش‌های مطمئن‌تر احتمال خطرات و عوارض را می‌دادند مثلا اشتباها تصور می‌کردند مصرف قرص‌های پیشگیری با احتمال بالاتر نازایی در سال‌های بعد همراه است. باید دانست عوارض کلیه روش‌های علمی پیشگیری، از عوارض مربوط به یک حاملگی ناخواسته کمتر است و ‌باید هر که قصد بارداری ندارد قبل از هر رفتار جنسی نحوه پیشگیری مطمئن خود را انتخاب کرده باشد. در صورت عدم پیشگیری حین رفتار جنسی باز او می‌تواند تا چند روز اول از داروهایی استفاده کند که احتمال بارداری را به شدت کاهش دهد. این داروها ارزان‌، در دسترس‌، بدون عارضه و با مصرف آسان هستند.
کلام آخر...
جایگاه رفیع انسان در نظام هستی احترام ویژه‌ای را برای جنین انسان هر قدر هم که کوچک باشد ایجاد می‌کند. انجام سقط‌های غیرقانونی، نه شرعی، نه قانونی و نه انسانی است و تبعات جدی بهداشتی، روانی، اقتصادی و قانونی را در پی خواهد داشت.

 

نگاهی به آمار سقط‌های غیرقانونی: اینجا هر 2 ساعت یک جنین می‌میرد
مهتا حیاتی- از 80 هزار مورد در سال 77، اکنون به آمار 250 هزار موردی سقط جنین رسیده‌ایم؛ آماری که وزارت بهداشت اعلام کرده است و انجمن مددکاری بر آن صحه می‌گذارد یعنی هر دو ساعت یک مورد.
سقط‌ جنین آمار مشخصی در ایران ندارد حتی اگر از سوی یک انجمن معتبر یا وزارتخانه‌ای اعلام شود مثل بسیاری دیگر از مسایل در ایران از آمار اعلام شده آن نمی‌توان اطمینان حاصل کرد. سقط جنین در ایران به لحاظ خیلی مسایل از جمله شرعی و عرفی و قانونی در مراکز درمانی و رسمی صورت نمی‌گیرد مگر همان اندک مواردی که به لحاظ پزشکی ضروری تشخیص داده شود که در این صورت براساس آخرین آمار رسمی که اعلام شده حدود شش هزار مورد در طول یک سال است.اما می‌دانیم که گاه هیچ ضرورت پزشکی وجود ندارد و بسیاری عوامل از جمله مسایل اقتصادی خانواده و حتی مجرد بودن مادر موجب سقط جنین می‌شود؛ سقط جنینی غیرقانونی که در مراکزی غیرقانونی صورت می‌گیرد و به همین لحاظ نه از سوی انجمن متخصصین زنان بر آنها نظارت و کنترلی می‌شود و نه حتی وجود آنها از سوی وزارت بهداشت تایید و بر آنها نظارتی می‌شود.گفته می‌شود خود وزارت بهداشت اعلام کرده بود که 80 هزار مورد سقط جنین غیرقانونی در سال صورت می‌گیرد اما رییس انجمن مددکاری نیز آمار را بیش از اینها دانسته به‌طوری که براساس ارزیابی ایشان این آمار بین 230 هزار تا 250 هزار مورد در سال است یعنی حدودا روزی12 مورد؛ هر دو ساعت یک سقط جنین! اما واقعیت این است نه آمار پزشکی‌قانونی که شاید فقط بتواند از روی مرگ ناشی از سقط غیرقانونی و در برخی موارد معاینات خاص به این نتیجه برسد و نه بررسی علل نازایی‌های بانوان ایرانی هیچ‌کدام در مجموع نمی‌توانند به چنین آمار فاجعه‌باری برسند زیرا سقط‌ جنین در اماکنی بدون جلب توجه و از سوی افرادی اکثرا با اندک دانش لازم و در خارج از مراکز درمانی و مطب‌ها صورت می‌گیرد و چون در کشور ما به‌طور جدی با پزشکان و ماماهای انجام‌دهنده این کار غیرقانونی به سختی برخورد می‌شود هیچ پزشک و مامایی اعتبار شغلی خود را به راحتی به خطر نمی‌اندازد اما آنچه مسلم است اینکه این موضوع از یک وضعیت اسفبار زیرپوستی به تاولی که هر لحظه امکان ترکیدن دارد، تبدیل شده است. هرچه باشد در ایران ورای قانون، ما با شرع و فرهنگ جامعه نیز مواجه هستیم که هر دو آنها نیز در مواجهه با چنین پدیده‌ای به سختی برخورد می‌کنند. در ایران هرگز چیزی به عنوان مادر مجرد وجود ندارد. مراکز نگهداری از کودکان بی‌سرپرست هم به راحتی این کودکان را پذیرش نمی‌کنند. کشور مملو از جمعیت جوان است و با اوضاع نابسامان اقتصادی و بیکاری جوانان مواجه است که به روابط سالم و حتی ازدواج‌ها خدشه وارد می‌سازد. تا به امروز شاهد هستیم که برخی نگران قبح‌زدایی مسایل هستند و معتقدند طرح مسایلی مثل آموزش صحیح امور جنسی وضع را بدتر می‌کند و به این دلیل مانع از طرح برخی موضوعات در مدارس کشور می‌شوند اما به نظر می‌رسد باید آموزش مسایل جنسی و راه‌های پیشگیری به‌طور جدی از مدارس آغاز شود به ویژه آنکه ایران با معضل دیگری به نام شیوع ایدز نیز مواجه است و آموزش این موارد می‌تواند دانش‌آموزان نسبت را به مسایل پیرامون آگاه‌تر سازد.

 

آتش‌سوزی انبار کفش درخیابان ظهیرالاسلام
ملکی، سخنگوی سازمان آتش‌نشانی تهران گفت که شهروندان طی تماسی در روز چهارشنبه از وقوع آتش‌سوزی در پشت‌بام یک کارگاه کفش‌دوزی در خیابان ظهیرالاسلام خبر دادند که ماموران بلافاصله به محل اعزام شدند.
جلال ملکی در گفت‌وگو با مهر اظهار داشت: ماموران آتش‌نشانی به سرعت اقدام به اطفای حریق کردند و خوشبختانه این حادثه تلفات جانی به همراه نداشت.

خودکشی دانشجوی خوابگاهی در ارومیه
النقی‌پور، رییس پلیس آگاهی آذربایجان‌غربی گفت که با توجه به اینکه هیچ‌گونه علایمی از قبیل درگیری و شکستگی در مرحومه وجود ندارد، پزشکی قانونی علت را خودکشی اعلام کرده است.
وی اظهار کرد: مرحومه با طناب‌هایی که جعبه‌های شیرینی را بسته‌بندی می‌کنند خود را خفه کرده بود.النقی‌پور با بیان این مطلب که معمولا افرادی که اقدام به خودکشی می‌کنند نوشته‌ای در مورد انگیزه خود برجای می‌گذارند، گفت: متاسفانه «ش.ح» هیچ مدرکی از خود بر جا نگذاشته است و تمامی اخبار در مورد قتل این دانشجو شایعاتی بیش نیست.




Viewing all articles
Browse latest Browse all 1710

Trending Articles